در شهر آینه می برند
به خود می آید
ماهی ها را قرمز رنگ می کند
از امتداد سقوط خودش را پرت می کند
به فراموشی ِ هیاهو.
در شهر آینه می برند
تاولهای خستگی به پایش می میرند
دم مریم به سینه اش می دمد
خدا در دستانش شکوفه می کند
:: موضوعات مرتبط:
اثار اعضای انجمن ,
عاطفه غلام دوست ,
,
:: بازدید از این مطلب : 332
|
امتیاز مطلب : 87
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30